
دربارهٔ همبرآیندی وجودی و تکینگی در اکوسوفیا،
گتاری چه میخواهد بگوید؟
مقدمه
فلیکس گتاری فیلسوف و روانکاوِ برجستهی فرانسوی، در کتاب اکوسوفیا سه بومشناسی(The Three Ecologies) به مفاهیمی نو، نقادانه و در بعضی موارد اتوپیایی میپردازد که قسمی از اساسِ نقد او در این کتاب و اثر مرتبطش با آن(آشوب تراوایی/Chaosmosis: An Ethico-Aesthetic Paradigm) همبرآیندیهای وجودی و اظهاری و تکینگییابی/یافتگی است.
این مفاهیم در گذار از ترمشناسی و مسائلی چون «منطق چندمرکزی/چندظرفیتی»، «سوژهمندی»، «فراروندهای بازتکینگییابی»، «شیزوکاوی/شیزوانالیز»، «گیتیهای مرجع و نشانیکها»، «سمپتومهای فانتاسمگون»، «تاگشاییهای دگرریختی»، «انشعاب»، «تراوایی Transversality»، «ذهنمندسازی» و مفاهیمِ پساساختارگرایانهی دیگری که در هستهٔ دغدغهمندِ ترمشناسی گتاریایی صورتبندی میشوند، میگذرد. فلیکس گتاری، متفکری بر ضد انسداد و ایستایی، در اکوسوفیا، بینشی چندلایه، مداوم درحال شدن و غیرقابل تثبیت دارد. جهد گتاری در آن بود که در خلال اندیشیدن و فلسفهورزی(فلسفهورزیای تماماً ضد ساختار)، از بند مفاهیمی چون سیستمهای مسدود شده، منطقهای دوگانه و ایضاً هویتهای چارچوببندیشده خلاص شود. و غرض وی مبرا ساختن پیوستارهایِ سلسلهمراتبی در ساحت فلسفهی غرب است. در این متن خواهیم کوشید مواضع قید شده و بینش ضدفروکاستگرایی و خواستِ سیالیّت و همبافتگی را در عرصههای متمایز اکولوژیکی بیان کنیم. اکوسوفیا در اساسِ فحوای خود بهمنزلهٔ فراخوانیست در جهت بازنگری اساسیِ طریقههای مختلف زیستن، تفکر و سازماندهیهای اجتماعی-انسانی. در اکوسوفیا، اسکلتبندیمفهومیای از تعاریفِ حوزههای مهمی وجود دارد و این تعاریف، ابعاد متنوعی از یک «کُل» هستند برای درک بنیادینِ بحرانهای پستمدرن. که این تعاریف، درنهایت در تعامل با یکدیگر، استنتاج میشوند. این تعاریف سه قسم دارند که در اثر آشکار است. بومشناسی محیطی-بومشناسی اجتماعی-بومشناسی ذهنی.
پیش از آغاز تشریحِ مفاهیم کلیدی که در سطرهای فوق بیان شد، میبایست تَرمشناسیِ چند مفهوم بنیادین از کتاب را بازگو نماییم. ابتدااً مختصری از «سوژهمندی» سخن میگوییم: مفهومی که بیانگرِ تأثر مستقیمِ ذهنیت و هویت اشخاص در قبال عواملی چون «روان» و ساختارهای اجتماعی و محیطی است. و اهمیت بازنگری در فرآیندهای تولیدِ هویت و انتزاع از سوژهمندی. یا مسئلهی دیگری همانند «ریزوما و تاگشاییهای غیرخطی» «ناهمسازی» «ناهمزایی» یا حتی «بازفردیتسازی» که همان غایتمندی گسست از سوژهمندیِ بسته است. اکولوژی یا فرآوردهی معنامندانهاش یعنی اکوسوفی، خود نیز در چند سطح تعریف میشود مانند اکولوژی ذهنی که در آن، ذهن فقط یک امر «سوبژکتیو صرف» نیست بلکه امکانیست برای جریانهایی چون میل، زبان، حافظه. در اکولوژی ذهنی، آنچنان که پس از مقدمه توضیح خواهیم داد، ذهن بهمثابه میدانِ ناپایدار میل است. در حقیقت ساختار ذهن، نوعی از اکوسیستمِ فرآیندمحور و غیرمتمرکز با جریانهای بیرونیست. اکولوژی محیطی یا بازاقلیمسازی بیانگر بسترهای گوناگونِ تکینگییافتهی طبیعت بهمثابه تجربهی کیهانی-فیزیکی، زیستی، سیاسی و روانی است. و دغدغهمندیِ نهایی یعنی اکولوژی اجتماعی، مناسباتِ سرمایهداری، ساختارهای قدرت و فرهنگ، هویتهای اجتماعی و اقسامِ تکنولوژی هستند که در «درونیسازیِ» سوژه و جامعه دخیلاند. در گرهخوردگیِ سه اکولوژیِ فوق، بایست اینطور گفت: سوژه برای بقا، نیازمند است که در سطحِ سهگانهٔ ذهن-جامعه-جهان، ظرفیت و امکانِ دگرریختی و بازآرایی پیدا کند.